زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

زهرا امانت الهی

محرم

شعری که زهرا در رابطه با محرم در مهد یاد گرفته : دیشب یه سربند سبز بابام به پیشونم بست که روش نوشته بودند آقای من حسین است بابام منو با خودش به مجلس روضه برد خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد تو روضه خوندن دیدم گریه می کردن همه حسین حسین می گفتن با صدای زمزمه بلند شدیم وایسادیم تا بزنیم به سینه سینه زنی قشنگه ولی خیلی غمگینه وقتی تموم شد عزا غذای نذری دادن از بس که خوشمزه بود همه غذا را خوردن از اون موقع تا حالا همش دارم می خونم حسین حسین حسین جان آقای مهربونم واحد کار این هفته مهد زهرا آشنایی با ماه محرم است . خاله مریم باز مثل همیشه خیلی عالی تونسته مطالب جالبی را به بچه ها یا...
30 آبان 1391

خانواده

  هفته پیش خاله مریم در مورد خانواده و اعضای خانواده - کمک در خانه - احترام به اعضای خانواده و ... با شما صحبت کرده . پدر و مادر  هدیه های خداوند به بچه ها هستند و بچه ها هم هدیه ی خدا به پدر و مادر. البته زهرا بیشتر مواقع مورد اول را فراموش می کند ولی تا کوچکترین برخورد را از ما می بیند میگه : مگه من هدیه ی خدا به شما نیستم . چرا شما به هدیه تان احترام نمی گذارید و ...... . این هم شعر قشنگی در مورد خانواده که زهرا یاد گرفته : خونه ما قشنگه وقتی که بابا باشه مادر خوب و نازم بخنده مثل گلها خونه ما قشنگه اگر که خنده باشه خواهر کوچک من لباش به خنده واشه خونه ما قشنگه مثل یه باغ ...
27 آبان 1391

بهداشت و تغذیه

 موضوع واحد کار دو هفته ییش بهداشت و تغذیه بود .فعالیتهای مختلفی تو مهد انجام می دهید . و نکاتی جالب به شما یاد داده می شود .این هم شعری که در رابطه با این موضوع یاد گرفته ای و مثل همیشه حفظ کرده ای : کلوا من الطیبات یعنی بخور سبزیجات غذاهای خوشمزه میوه خوب و تازه اما تا می توانی نخورپفک و قاقالی تا تندرست بمونی درو رو غم ببندی ای کودک خوش خوراک بخور خوردنی پاک کلوا من الطیبات نه چیپس پفک آب نبات زهرا اهل خوردن پفک و قاقالی نیست . اما پاستیل خیلی دوست دارد . از وقتی که این شعر را بلد شده پاستیل هم خیلی کم می خورد . ...
27 آبان 1391

بازدید خاله مریم عزیز از وبلاگ زهرا

سلام زهرا جان من همون خاله مریمی هستم که مامان و بابا تو وبلاگت در موردش صحبت کردن. از اینکه با خانواده ات آشنا شدم خوشحالم.خانواده ای که عاشق فرزندشون هستن. امیدوارم سالیان سال زیر سایه مامان و بابا در کمال صحت و سلامی پله های موفقیت رو تند تند دو تا دوتا بری بالا. خوشحالم که یکی از اولین مربیای زندگیت هستم. بامید روزای شکلاتی خاله جون از اینکه به وبلاکم سرزدی ممنونم . خیلی خیلی دوستت دارم . ...
24 آبان 1391

یه روز بارونیه خوب

زهرا جان سلام دیروز که از مهد آمدی بابا گفت خاله مریم گفته زهرا تو خونه یک نقاشی بکشد و فردا بیاره مهد تا رنگ کند . تو گفتی دوست داری خاله مریم را بکشی که میره تو خانه اش . نقاشی را کشیدی و اصرار داشتی تا رنگ کنی . ولی من اجازه ندادم . گفتم باید مهد رنگ کنی . اول ناراحت شدی و بعد رنگین کمان کشیدی . صبح با اصرار مامان و بابا نقاشی رنگ نشده را هم بردی . البته با ناراحتی زیاد . خاله مریم رنگین کمانت را به دیوار کلاس زد و گفت آن یکی نقاشی را باید رنگ کنی . بابا حرف خاله را اشتباه شنیده بود . امروز قراره یه نقاشی بکشی و رنگ کنی تا خاله به مامانش نشون بده . راستی امروز برخلاف چند روز قبل تو مهد خیلی خوب بودی و به حرف های خاله گوش د...
24 آبان 1391

مشکل در مهد کودک یا...

سال گذشته زهرا رو به یه مهد فرستادیم اما نهایتا دو هفته بیش تر طاقت نیاورد . امسال بعد از کلی پرس و جو و انتخاب بهترین مهد ، زهرا روانه مهد شد و الحمداله موندنی شد . اوایل مشکل ی نداشتیم و حتی بعضی از روزا که به علت بیماری مهد نمی رفت دائم بهونه ی مهدو می گرفت و منتظر بود تا برگرده به مهد .همه جا هم پز می داد که داره مهد میره . اما به تازگی مشکلی شروع شده و اونم اینه که زهرا توی مهد دست به سیاه و سفید نمیزنه و هیچکدوم از کارای مهدو نمی خواد انجام بده به خصوص رنگ امیزی .حتی از خوردن صبحونه هم خودداری می کنه . همیشه اول صبح بیدار می شد و خودش میومد و واسه مهد آماده می شد اما الان باید بریم از تختخوابش بیاریمش تا آماده بشه اونم...
22 آبان 1391

شعر بهداشت و ایمنی

 واحد کار آموزشی این هفته بهداشت و ایمنی است . بچه ها با رعایت بهداشت فردی و رعایت ایمنی آشنا می شوند . شعری که این هفته بچه ها تمرین کرده اند در همین مورد است . زهرا خیلی خوب حفظ کرده و برای همه می خواند . شنبه خونه ی عمه رفته بودیم زهرا همه ی شعرهای مهدش را خواند . این هم شعر این هفته : صبح که از خواب پا می شم حوله را بر می دارم روی دوشم می ذارم صابونه از اون گوشه عشوه به من میفروشه صابون رو بر میدارم به دستهایم می مالم اگر گفتی چه طوری ؟ این جوری و این جوری مسواک رو بر میدارم رویش خمیر می ذارم به دندونام می مالم اگر گفتی چه طوری ؟ این جوری و این جوری شانه که روی میزه دندانه هاش تمیزه شانه را بر مید...
15 آبان 1391

نقاشی زهرا برای خاله مریم

زهرا خانم مربی اش (خاله مریم ) را خیلی دوست دارد . یک روز گفت می خواهم برای خاله نقاشی بکشم . و یک نقاشی از خاله کشید . اصرار داشت خودش بنویسد دوست دارم خاله مریم . بابا نوشت و زهرا به آن نگاه کرد و نوشت . نقاشی را به خاله داد و او به کلاس زد. و از زهرا خواست نقاشیهایش را رنگ کند .   ...
11 آبان 1391

انسان

واحد کار بچه ها در هفته ی اول آبان انسان بود . بچه ها با اعضای بدن - وظایف و مراقبتهای مربوطه آشنا می شوند . و همچنین در قالب بازی با مزه ها نیز آشنا می شوند . این هم شعری که این هفته بچه ها یاد می گیرند و زهرا آن را حفظ کرده : من انسانم من انسان دو چشم دارم یک دهان یه کله پر از مو با دو مژه دو ابرو دو گوش دارم می شنوه دندون دارم می جوه یک بینی و یک دهان اینم لبام بچه جان من انسانم من انسان حرف می زنم فراوان دو دست دارم توانا با دو تا پای پویا باهوشم و زرنگم با تنبلی می جنگم . ...
5 آبان 1391