محرم
شعری که زهرا در رابطه با محرم در مهد یاد گرفته : دیشب یه سربند سبز بابام به پیشونم بست که روش نوشته بودند آقای من حسین است بابام منو با خودش به مجلس روضه برد خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد تو روضه خوندن دیدم گریه می کردن همه حسین حسین می گفتن با صدای زمزمه بلند شدیم وایسادیم تا بزنیم به سینه سینه زنی قشنگه ولی خیلی غمگینه وقتی تموم شد عزا غذای نذری دادن از بس که خوشمزه بود همه غذا را خوردن از اون موقع تا حالا همش دارم می خونم حسین حسین حسین جان آقای مهربونم واحد کار این هفته مهد زهرا آشنایی با ماه محرم است . خاله مریم باز مثل همیشه خیلی عالی تونسته مطالب جالبی را به بچه ها یا...